بیمار بیمارستان کودکان حکیم مهمان آستان قدس رضوی در سالروز میلاد امام رضا (ع)
همزمان با میلاد امام رضا (ع)، یکی از بیماران بخش آنکولوژی بیمارستان کودکان حکیم به دعوت آستان قدس رضوی به مشهد مقدس اعزام شد. این سفر معنوی با همراهی دکتر مرجان تگریان، فوق تخصص خون و آنکولوژی کودکان انجام شد.

در میان بیماران انکولوژی کودکان، جایی میان داروهای تلخ و امیدهای مبهم، نازنین زینب خوابیده بود. نه آن نازنین زینب سالم روستا، با موهای بلند و صدای بلندتر، بلکه نازنین زینبی که شیمیدرمانی بلعیده بودش.
دکتر… تمام تلاشش را کرد. حتی وقتی مادر نازنین زینب بهجای آزمایش حیاتی، پولش را برای دارو نگه داشته بود، حتی وقتی امیدی در کتابهای علمی نبود.
اما مادر نازنین زینب، خواب دیده بود. از همان خوابها که ریشه در خاک ندارد، اما شاخههایش آسمان را لمس میکنند. امام رضا را دیده بود. «چی داری بدی بهم؟» گفته بود: «هیچی…» «چرا… اون فرش رو داری.»
فرش؟ کدام فرش؟ فرشی که سالها پیش، در نوجوانی، با بچههای محل بافته بود…پیدایش کن.
یادش آمده بود… پیدا کرده بود…
و انگار از همانجا… موجی درون خون نازنین زینب تغییر کرد… نه که داروها ناگهان معجزه کرده باشند… اما امید… امید بود که دوباره خودش را رساند به تخت نازنین زینب.
تا آن صبح… آن پیام عجیب… «دکتر، بیماری هست که دلش مشهد بخواد؟»
و چه کسی بیشتر از مادر نازنین زینب؟ مادری که از دیروز کلیپ امام رضا را روی گوشی قدیمیاش که رنگ از رو باخته بود و دکمه هایش به سختی جان میخرید ،بارها دیده بود. اشک ریخته بود، قسم داده بود آسمان را.
چند ساعت بعد، نازنین زینب و مادرش با همان فرش راهی مشهد شدند… مسافر صحن طلا از جنس نور و دلهای پر با چشم های خیس … فرش رسید . دل مادر آرام شد. “رضا جانم، راضیم به رضایت. هیچچیز نمیخواهم.”
برای ۲۴ ساعت، مهمان امام رضا بودند. مهمان خاص… و اگر بپرسی معجزه از کجا شروع شد… باید بگویم: شاید از جایی که یک فرش نذر نشده، توی خواب، نذر شد
د.م. تگریان ۱۴۰۴/۲/۱۸
ارسال نظر